پادکست

نیمی از ظرف ها رو شستم و نیم دیگر رو هم تحویل ماشین ظرفشویی دادم. البته هنوز نیمه دیگه ای در سینک در صف شسته شدن هستند. این همه ظرف حاصل دورهمی سه نفر آدم بزرگ و دو تا پسر بچه ست که تازه غذا هم از بیرون اومده و پخت و پزی در کار نبوده. زیر کتری قرمز جدیدم رو که برای خریدش به قیمت مناسب در اوضاع وانفسای این روزا بازار  مجازی رو زیر و رو کردم روشن کردم و منتظرم آب به جوش بیاد تا چایی دم کنم. چایی با عطر بهار نارنج شیراز. هر وقت می خوام چایی دم کنم صحنه یکی از داستان های کوتاه زویا پیرزاد توی ذهنم جون میگیره. الان که می خوام داستانش رو تعریف کنم کلمه ها دارن از ذهنم فرار می کنن چون در نوشتن وسواس دارم بر عکس در حرف زدن خیلی راحتم. فکر می کنم اون کاری که برای من لذتبخش هست و بهتر از وبلاگ نویسی و کانال نویسی می تونم از عهداه ش بربیام پادکست سازی هست. توی یکی دو هفته اخیر که روزی یکی دو قسمت پادکست می شنوم به شدت به پادکست علاقه مند شدم و به شدت دلم می خواد پادکست بسازم و منتشر کنم. این روزا پادکست رواق رو می­شنوم که از کتاب روانشناسی اگزیستانسیالیسم ارویون یالوم حرف میزنه. به شدت این پادکست رو دوست دارم و هر فرصت خالی که پیدا می کنم حتما به سراغ این پادکست میرم. یعنی ممکن هست روزی منم پادکست بسازم؟

نظرات 1 + ارسال نظر
بهار شیراز چهارشنبه 21 آبان 1399 ساعت 09:44

به به ...بهار نارنج...امسال بخاطر کرونا بانو نشد جمع کنم...

دوباره فصل بهار نارنج نزدیک شده بهار جان. حتما امسال جمع می کنید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد